Tuesday, November 23, 2004

امروز يه كار خيلي مهم انجام دادم كه كمتر كسي ممكنه تو زندگيش انجام بده
كاري كه براي خودم خيلي مهمه و هميشه تو فكر انجامش بودم حالا اينكه بقيه آدمهاي دور و برم چقدر به نظرم احترام ميگذارند و بهش عمل ميكنند بماد كه بستگي مستقيم داره به ميزان اهميت و توجهي كه به افكار و نظرات ديگران قائل ميشند
به هر حال براي من برخورد ديگران اهميت خاصي نداره چون كساني كه بايد ميپذيرفتند ، موافقت كردند و منهم كاري رو كه دوست اشتم و حس ميكردم درسته انجام دادم و با اين كارم هم به هيچ كس هم ضرري نزدم و خسارتي وارد نكردم
خيلي گنگ حرف زدم نه؟
موضوع ياسمنه ديگه

امروز يه كار خيلي مهم انجام دادم كه كمتر كسي ممكنه تو زندگيش انجام بده
كاري كه براي خودم خيلي مهمه و هميشه تو فكر انجامش بودم حالا اينكه بقيه آدمهاي دور و برم چقدر به نظرم احترام ميگذارند و بهش عمل ميكنند بماد كه بستگي مستقيم داره به ميزان اهميت و توجهي كه به افكار و نظرات ديگران قائل ميشند
به هر حال براي من برخورد ديگران اهميت خاصي نداره چون كساني كه بايد ميپذيرفتند ، موافقت كردند و منهم كاري رو كه دوست داشتم و حس ميكردم درسته انجام دادم و با اين كارم هم به هيچ كس هم ضرري نزدم و خسارتي وارد نكردم
خيلي گنگ حرف زدم نه؟
موضوع ياسمنه ديگه

Monday, November 22, 2004

راستشو بخواين امروز هرچي فكر كردم كه يه چيزي تو وبلاگم بنويسم هيچي به ذهنم نرسيد
البته فكر كنم ديليلش هم اينه كه اينجا بيش از حد شلوغه و نميشه تمركز كرد
محيط كار به اين شلوغي هم نوبره
به هر حال الان خوندن كتاب مرشد و مارگاريتا رو شروع كردم بد نيست جالبه ولي هنوز نتونستم توش غرق بشم
واي اينجا ديگه بيش از حد شلوغ شده ميترسم بجاي افكار خودم حرفهاي ديگران رو اينجا بنويسم