Thursday, December 19, 2002

شب يلدا
عجب وضعيه ، اين كامپيوتره دوباره قاطي پاطي كرده جون آدم رو ميگيره يه نيم ساعتي طول ميكشه كه ويندوز ايكس پي تشريف بيارن بالا اونقدر هم كنده كه حوصله آدم رو سر ميبره ولي 98 مشكلش كمتره نمي دونم چشه
امشب مهموني شب يلداست كه يك شب جلو انداختيمش كه تعطيل باشه ، مهموني بزرگي كه همه فاميل دور هم جمع ميشن و ميگن و ميخندن و البته آخرش مراسم فال حافظ گرفتنه اونهم براي 50،60 نفر ، امسال كه با ورود دامادهاي جديد بيشتر هم شده خدا رحم كنه ( چه وضعي شده اين بچه مچه هاي نيم وجبي امشب قراره با شوهراشون تشريف بيارن هيچم خجالت نميكشن كه آخه بزرگتري گفتن كوچيكتري گفتن ، همه كارا كه بچه بازي نميشه آخه ، خدا امشب يه صبر جميل به من عطا كند )
خوب امشب مثلا شب تولدم ( چه فاجعه اي 25 سالگي الان بهش فكر نميكنم ) بايد شاد باشم اين حرفهاي منفي زياد مناسب نيست ممكنه واي چقدر دري وري پشت سر هم رديف كردم ، مشكلي نيست همش بخاطر شك 25 سالگيه
تا بعد

Monday, December 16, 2002

هفته اي كه گذشت
نمی دونم اين ويروس چرنويله که دوباره فعال شده و یا یه ويروس مامانی جديده که اومده يا اصلا مشکل جای ديگه ايه , الان يک هفته است که با کامپيوترم درگيرم و مدام يه اتفاق جديد براش ميوفته به هر حال مشکل هرجا که بوده امروز توسط آقای دکتر کامپيوتر حل شده
يوقت فکر نکنيد که من قصد دارم با اين حرفها خدای نکرده يکهفته تاخير در وبلاگ نويسيم رو توجيه کنم ها , همش حقيقت محضه باور کنيد
بگذريم هفته گذشته هفته شلوغ و پر هيجانی بود , اول از همه قضيه اعتصابهای دانشجويی و مراسم شانزده آذر بود که ميگن به تشنج کشيده شده
اتفاقا يکی از دوستان بنده هم که اونروز يه سری به خيابون انقلاب زده بود , پس از ديدن صحنه کتک خوردن يه پسر دانشجو , احساسات انسان دوستانش گل ميکنه و ياد مفاد قطعنامه حقوق بشر ميوفته و به مهماجمان تذکر آرام ميده ولی خوب متاسفانه چون مهاجمان روحيه دموکراتيک و تحمل انتقاد نداشتن , لطف ميکنن و با باطوم ضربه محکمی بر فرق سر دوست بنده وارد ميارن که باعث شکافته شدن سرش و روانه شدنش به بيمارستان ميشه , چی بگم وال حالا باز خدا بهش خيلی رحم کرده که ضربه يکی دو سانت اينور اوور نخورده وگرنه ضربه مغزی و يا قطع نخاع حتمی بوده
ازديگر مناسبتهای هفته پيش , روز جهانی مبارزه با ايدز رو میشه نام برد , امسال شايد برای اولين بار رسانه های جمعی برنامه هايی در زمينه اطلاع رسانی در مورد راههای سرايت اين بيماری داشتن که بر خلاف گذشته سعی ميکردند تا اونجا که ميشه و میتونن مسئله رو بيشتر و کاملتر باز کنن
در همين زمينه يه خبر جالب تو روزنامه انتخاب خوندم و اونهام اين بود که پنج جوان در هر دقيقه به بيماری ايدز مبتلا ميشن , روزنامه رسالت هم به نقل از وزير بهداشت نوشته بود خطر بيماری ايدز حتی از خطر بمباران هسته ای هم بيشتره
واقعا وحشتناکه پنج نفر در هر دقيقه , نميدونم چرا اطلاع رسانی در مورد اين بيماری اينقدر دير شروع شد , بازم نمی دونم چرا با وجود اينهمه هشداری که در و ديوار دارن ميدن بازهم افرادی پيدا ميشن که گوششون به این حرفها بدهکار نيست و خيلی راحت و بدون هیچ محافظتی خودشون رو در معرض اين بيماری مهلک قرار ميدن , انگار هنوز کسی وجود اين بيماری رو در ايران و دور و بر خودش باور نکرده
علل انتشار سريع اين بيماری در ايران و بخصوص تهران فراوونه , يکيش بی بندو باری و تنوع طلبی و هوس رانی سيری ناپذير بعضی از مردها و پسرهای ايرانيه , يه علت ديگش شايد حماقتشون باشه , يکی ديگش شيوع بيماری اجتماعی اخلاق ستيزی و اشتباه گرفتن اخلاق اجتماعی ( چيزی که مورد قبول همه دنياست ) با دين و مذهبه ( يعني هر کاری که از نظر اخلاقی بدتر و پستر بشما بياد , برای فرد انجام دهندش افتخار بيشتری به همراه مياره ) و بالاخره مهمترين و اصلیترین دليلش بنظر من , دليلی که باعث بوجود اومدن بسياری از معظلات لاينحل اجتماعی شده , بالا رفتن سن ازدواج و بی ميلی فزاينده نسبت به اين کاره
حالا از ما گفتن بود تا اين مشکل حل نشه , نه مشکل ايدز , نه مشکل زنان ويژه و نه هیچ مشکل ديگه ای در بعد اجتماعی قابل حل نمی باشد
نقطه سر خط
راستی اين هفته اتفاقات جالب و خوب هم افتاد ولی نمی نويسمشون تا خدای ناخواسته يوقت دل کسی نسوزه