Saturday, October 12, 2002

وقتی شیرین قاطی پاطی میکنه (دیکتش درسته؟)
متاسفانه متاسفانه باید به آگاهیتون برسونم که شیرین دوباره برگشته , این چند روز از دستش راحت بودید ولی خوب دیگه دوران خوشی هم پایانی داره دیگه
هفته عجیبی داشتم محیط جدید , کار جدید , آدمهای جدید که باید خودمو باهشون تطبیق میدادم , کار خیلی سختیه گاهی وقتها دلم بدجوری برای گذشته تنگ میشه , احساس میکنم شاید از پس کار جدی جدیدم به تنهایی بر نیام , آخه میدونید چیه ساعت کار جدیدم خیلی زیاده , تازه کارشم خیلی فکری و سخته , زمان هم اونقدر کند میگذره که نگو نمی دونم چرا عقربه های ساعت تو کافی شاپ عادت دارن با هم مسابقه بگذارن ولی تو شرکتخابشون میبره , بسه دیگه زیادی غر زدم کار جدیدم اینقدر ها هم بد نیست درسته یه چیزهاییش سفعلا برام سنگینه ولی خوب عوضش اونجا 6 تا دوست جدید پیدا کردم که خیلی خوش اخلاق و مهربونن و حسابیم شیرینو لوس میکنن و قربون صدقش میرن آخه بازم من اونجا از همه کوچیکترم , راستی یکی از دوستای جدیدم هم اسمش شیرینه , یه دختر فوق العاده است واقعا عاشقش شدم هر چند که بنده کم پیش میاد عاشق دختر ها بشم
بگذریم این چند روزه بد جوری از حال و هوای وبلاگ شهر خارج بودم , هیچ نمی دونم چه خبره و دنیا دست کیه , تازه دلم برای دوستای وبلاگ نویسم هم خیلی تنگ شده
ما شبی دست براریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
ای بابا چه قدر امروز سوزناک و جگر سوز نوشتم هیچ نمی خواستم اینطوری بشه , حالا اشکالی نداره فردا جبرانش میکنم امشب از خستگی زیاد دارم چرت و پرت میگم قبل از اینکه برم یه اعترافی بکنم پیش خودمون باشه ها ولی یکی نیست به این شیرین بگه بچه جان اینم رشته بود تو انتخاب کردی , خداییش خیلی تلخه با یه من عسل هم نمیشه خوردش من که مخم داره سوت میکشه , النه که باز مسابقه فوتبال توش راه بیفته اونم چه مسابقه ای فینال , تا بیشتر از این محملات بهم نبافتم بهتره که برم تا فردا

Friday, October 11, 2002

در فراغ اینترنت
متاسفانه متاسفانه باید بگم که در کار جدیدم از نعمت داشتن اینترنت محروم هستم برای همین هم هست که چند روزه وقت بروز کردم وبلاگم رو نداشتم ولی قول میدم که از فردا شب مثل قبل هر شب وبلاگم رو بنویسم
و اما کاره جدیدم خیلی خوبه همه چیز قشنگ و نو ولی من شدم عین این بچه های کلاس اولی که تازه میرن مدرسه چشمتون روزه بد نبینه روز اول دلم گرفت و غریبی کردم و غصه خوردم ولی خوب اونجا کلی دوست جدید ÷یدا کردم بعدا براتون مفصلا شرح میدم ولی خودمونیما بی اینترنتی اونم بی یاهو مسنجری خیلی بد دردیه
ولی خوب چاره ای نیست باید سوخت و ساخت
فعلا زت زیاد شیرین دلتنگ

Monday, October 07, 2002

ماجراهاي عمه جان شيرين
خوب بالاخره جواب مصاحبه ام اومد و در كمال ناباوري بنده حقير يعني شيرين خانم به عنوان كارشناس امور برنامه ريزي پذيرفته شدم ، چه حرفها از اين همه مقام و عنوان و كبكبه و دبدبه جدا خودم خندم ميگيره ، اصلا نفهميدم چي شد كه اينجور شد ، شيرين نيم وجبي فسقلي رو چه به اين كارا ، به هر حال كاريه كه شده ديگه چاره اي نيست ، ندامت فايده اي نداره بايد رفت و ديد چي پيش مياد
بگذريم ديروز عين اين بچه مدرسه ايها شده بودم كه بعد از چند روز كه پشتشون باد ميخوره بايد به زور نشوندشون سر درس و مشق ، براي همين زور زوركي دو خط تو وبلاگم نوشتم و د برو كه رفتي ، خوب چه كنيم ديگه بعد از يه گردش علمي خانوادگي كه تست انواع و اقسام غذا هاي خوشمزه ، تمرين حركات موزون به همراه موسيقي و البته قسمتهاي هيجان
انگيز يعني فضولي و پچ پچ رو شامل ميشد كي ديگه هواسش جمع ميمونه كه وبلاگ بنويسه ، به هر حال مراتب شديد عذرخواهي منو بپذيريد باشد كه در پيشگاه خداوند آمرزيده گردم
راستي امروز يه اتفاق خنده دار ديگه هم افتاد براي انجام برخي كارهاي اداري رفته بودم يكي از شعب سازمان تامين اجتماعي ، واي كه من هر چقدر از نظم و ترتيب و محيط دلنشين اين شعب بگم كم گفتم واقعا شتر با بارش اون تو گم ميشه ، به هر حال رفته بودم اونجا كه يه ساختمون قديمي و درب داغون ترسناك بود بالاخره بعد از كلي چرخ فلك بازي اتاق مورد نظر رو پيدا كردم چشمتون روز بد نبينه يه اتاق قديمي كتيف با يه عالمه ميز و صندلي بهم ريخته يه عالم آدم گنده منده اونم مرد ، يكي از يكي كثيفتر ، براي اينكه كارم انجام بشه بايد ميرفتم تو صف قاطيه اونها ، يه مدتي كه تو صف ايستادم ديدم نخير اين مردهاي گردن كلفت بدجوري دارن حقم رو ضايع ميكنن برا همين هم يكدفعه به جاي شيرين تبديل شدم به عمه جان شيرين و همه رو زدم كنار و رفتم جلو و و حقمو گرفتم ، فقط حيف شد كه چادر نداشتم كه ببندم دور كمرم يادم باشه براي دفعات بعدي كه پام به اينجور جاها رسيد حتما يه چادر
گل گلي هم با خودم ببرم لازم ميشه چون اينجور جاها شيرين خانم بودن فايده نداره
راستي عمه جان شيرين هم خدمتتون سلام دارن ، اگه يوقت كاري چيزي تو اداره بيمه داشتين فقط كافيه به موبايلش ببخشيد تلفن همراهشون زنگ بزنيد ، اگه مشترك مورد نظر دسترس بودن حتما راهنماييتون ميكنن ;)

Sunday, October 06, 2002

يك تجربه
خوب من دوباره اومدم تعطيلات خيلي خوبي بود كلي الكي خوش بازي در آورديم و پچ پچ كرديم
راستي امروز يه چيز تازه ياد گرفتم و اونم اينه كه الكي برا خودم غصه درست نكنم و پيش پيشكي فكر نكنم