Saturday, May 04, 2002

امروز تو راه كه ميومدم داشتم با خودم فكر ميكردم كه واقعا جون آدمها چه ارزشي داره وقتي 6 تا دختر بچه كوچولو كه از يه مدرسه پايين شهر اومده بورند تا شايد براي اولين بار تو يه فضايي غير فضاي هميشگيشون خوش بگذرونن بي توجهي و وظيفه نشناسي بعضي ها باعث بشه كه اين گردش به يه همچين فاجعه اي تبديل بشه
اصلا چرا بايد مربي اين بچه ها اينقدر بي فكر باشه كه به خاطر اصرار بچه ها راضي بشه تو يه هواي باروني اين همه بچه رو سوار اين قايقهاي قراضه احتمالا مال زمانهاي رضا شاه كنه
يا چرا مسيولين پارك بايد اينقدر بي فكر باشن كه لا اقل چند تا تيوپ نجات براي حوادث احتمالي داشته باشن و يا اصلا چرا نبايد چند تا جليقه نجات داشته باشن كه اونها رو تن كساني كه سوار قايق ميشن مخصوصا بچه ها كنن مگه چقدر خرجش ميشه
يا اصلا چرا اين بچه ها نبايد شنا بلد باشن بنظر من آموزش شنا به بچه ها جدا از نظر اينكه ورزش خوبيه دونستنش خيلي خيلي ضروريه حتي از بعضي درسام مهمتره اگه اين بچه ها شنا بلد بودن شايد ميتونستن زمان بيشتري تا رسيدن يه كمك خودشونو زنده نگه دارن البته با وجود اين همه لباس كه اونيفورم مدرسه دخترساس بلد بودن شنا نمي تونست زياد كمكشون كنه شلوارو مانتو و مقنعه و كفش وقتي كه آب بخورن خودشون اينقدر سنگين ميشن كه اصلا نميشه شنا كرد
خلاصه تا وقتي كه رسدم شركت همش داشتم به اين چيزها فكر ميكردم آخرشم به اين نتيجه رسيدم كه تو اين اتفاق همه مقصرن همه

خيلي جالبه به هر كدوم از دوستام كه ميگفتم شعر گفتم اولش بهم مي خنديدند و فكر ميكردن الكي ميگم ولي بعد كه شعرم و بهشون ميدادم كه بخونن باورشون نمي شد كه خودم اين شعرو سروده باشم حالا از ما اصرار و از اونا انكار كه بابا والا به خدا خودم اين شعرو گفتم بعد هم كلي تحسين و تمجيد از بنده خيلي جالبه
فعلا از خودم راضيه راضيم چون بعد از مدتها تونستم يه ديوار بلند و سخت رو بشكنم وبر يه مشكل مهم غلبه كنم

Tuesday, April 30, 2002

عشق يعني انتظار
عشق يعني كندن يك بوته خار

عشق يعني خواهش ديدار تو
گرمي بوسيدن لبهاي تو

عشق يعني سوختن در يك خيال
فكر كردن آرزوهاي محال

عشق يعني شمع يعني آفتاب
چرخش و افتادن يك قطره آب

عشق يعني حل شدن در نام دوست
دل سپردن در ره درياي دوست

عشق را بايد ز ماهي ها گرفت
از چكاوكها قناري ها گرفت

عشق نور دخمه قلب من است
روشني بخش شب تار من ست


عشق را در برق چشمانم ببين
در كلام و در غزل هايم ببين

باورم كن تا نميرد قلب من
تا نميرد گرمي احساس من

بازا اكنون بس است اين انتظار
ديگرم كافي بود اين انتظار

عشق يعني انتظار
عشق يعني انتظار
مروز حسابي شاعر شدم
شعر بالا رو خودم همين الان سرودم اين هم از مزاياي وبلاگ و عشق و عاشقي ;)