Saturday, September 25, 2004

ديروز بعد از مدتها با بچه ها دو هم جمع شده بود و از گردش روزگار صحبتمون افتاد به غرب و روش زندگي غربيها
چشمتون روز بد نبينه عين سيريش چسبيديم به اين غربيهاي بدبخت و تا آخر جلسه ولشون نكرديم
از ماجراي گربه انگليسي و آدم خوار آلماني گرفته تا امنيت و نظم و ترتيب تو غرب و شخصيت و عادتهاي غربيها، خلاصه از هر دري گفتيم
بحث خيلي جالبي بود منكه كلي لذت بردم آخرش هم به اين نتيجه رسيدم كه مردم غرب طبق تربيت و روش زندگي خاصي كه دارن از اول ياد ميگيرن كه در لحظه زندگي كنن و زياد به هر چيزي فكر نكنن و چون زياد فكر نمي كنن از لحظه لحظه زندگيشون لذت ميبرن و فكرشون سر كار و تخصصشون ميگذارن ولي ما شرقي ها عموما تئوريسين ها و متفكرين قابلي هستيم و به هر موضوعي فكر ميكنيم و نظريه داريم ، براي همين شايد مغزمون زيادي از اطلاعات مختلف پر ميشه و كاراييمون رو كم ميكنه ، نميدونم اين نتيجه گيري
درسته يا نه ولي بنظر من منطقي مياد

Friday, September 24, 2004

الان تو وبلاگ ناصرانه مطلبي خوندم كه خيلي تكونم داد اونقدر كه نوشته امروزم رو تغيير دادم، در مورد اول مهر براي بچه هاي بم ، اول مهري كه با هر سال خيلي فرق داره همكلاسي هايي كه ديروز بودن و امروز نيستن ، معلمهايي كه ديگه كسي صداشون رو نمي شنوه ، پدر و مادرهايي كه ديگه همراه بچه هاشون نميان و مدرسه اي كه جز خرابه اي در هم و برهم چيزي اش نمونده هر كدوم از اين غمها به اندازه كافي سنگين هستن تا يه آدم بزرگ رو از پا دربيارن چه برسه به بچه ها يي كه همه فراموششون كردن حتي ما وقتي فراموششون كرديم كه بيشتر از هميشه بهمون احتياج دارن نه تنها نياز مادي كه خيلي خيلي بيشتر نياز معنوي و احساسي و روحي ، ديگه نميتونم بنويسم

Wednesday, September 22, 2004

فردا دوباره پنجشنبه است ، نمي دونم چرا گردش ايام اينقدر براي من سريع شده ، اصلا گذشتش رو حس نمي كنم
روزها و ماهها و فصلها پشت سر هم ميان و ميرن و منهم با حركت اونها عوض ميشم
نمي دونم شايد زيبايي زندگي هم به همين تغيير و تحولاتش باشه

Tuesday, September 21, 2004

پاييز
هواي ملايم و خنك صبحگاهي ، خيابونهاي شلوغ و پر ترافيك ، مانتوهاي رنكي و كيفهاي نوي كوچولو ، قيلفه هاي گريان كلاس اوليها ، شور و شوق بچه مدرسه اي هاي بزرگتر و سرود همشاگردي سلام
آره فردا اول مهره ، كاشكي منهم مدرسه ميرفتم و الان يه عالمه كتاب و دفتر نو داشتم
از فردا پاييز فصل مورد علاقه من شروع ميشه ، شايد چون خودم متولد پاييزم اينقدر به اين فصي علاقه دار نمي دونم ولي يجورايي حس ميكنم كه تو پاييز همه چيز نظم و ترتيب ميگيره و رو روال مي افته و فضاي خونه ها گرمتر و صميمي تر ميشه
بنظر من پاييز از نظر زيباي و لطافت واقعا چيزي از بهار كم نداره مخصوصا كه با پايانش منهم يكسال بزرگتر ميشم

Sunday, September 19, 2004

اختراع جديد

امروز تقريبا ميتونم بگم كه روز كسل كننده اي بود اين سيستم خزانه داري واقعا سيستم بيمزه و بدون هيجانيه فكر كنم بعد از طراحيش ده سال پيرتر بشم و به ميمنت و مباركي اين سيستم و مدارك و مستندات بينهايت ريزش چشمام رو هم از دست بدم و يه عنك خوشگل ته استكاني به عنوان پاداش(البه اگه لطف آقايون شامل حال ما هم بشه) از شركت دريافت كنم دستشون درد نكنه واقعا

راستي امروز بعد از سعي و تلاش فراوان و تحمل مشقات بيشمار تونستم يه امضاي تقريبا آبرومندانه براي خودم اختراع كنم ، اميدوارم كه فردا يادم نره چطوري بود