Wednesday, September 18, 2002

غم پرستي
چند روزه كه بخاطر تنهايي و عدم وجود حوصله كافي براي كار ، شروع كردم به وبگردي ، به كلي سايت و وبلاگ فارسي هم سر زدم از جمله چند تا سايت و وبلاگ مخصوص زنان كه البته بعضي هاشون خيلي هم جالب بودن و توشون ميشد كلي خبر جنجالي و البته تاسف بار و وحشتناك در مورد زنان خواند
نمي دونم چه رسميه ولي تو اكثر سايتها ، مجلات ، كتابها و يا حتي فيلمها كه در مورد زنانه يا نويسندشون زنه و يا چه ميدونم بالاخره يجوري به زنان مربوط ميشه ، همه چيز بوي غم داره ، همه حرفها تلخه ، حتي رنگها هم عموما رنگهاي پاييزي و افسرده كننده است . نمونش همين فيلمهايي كه تو سالهاي اخير به نمايش در اومده مثل دو زن ، نيمه پنهان ، دختري با كفشهاي كتاني ، شوكران ، آب و آتش . سگ كشي ، ترانه و بالاخره زندان زنان ايا غير از اينه كه همه و همه ماجراهاشون تلخ و گزنده است طوري كه آدم با ديدنشون ناخودآگاه از زن بودن خودش متنفر ميشه
چرا تو همه داستانهاي نويسندگان زن ، مردها موجوداتي وحشتناك و جنايت كارن كه جز آزار و اذيت زنها كار ديگه اي ازشون ساخته نيست ؟ آيا غير از اينه كه ميخوايم همون ديد سنتي كه ميگه مردها لولون بپا يوقت نخورنت رو تو نسل جوان جا بندازيم
يا چرا هميشه عشق محكوم به شكسته و بزرگترين حماقتي كه يه فرد ميتونه مرتكب بشه عاشق شدنه و در آخر هم فرد خاطي يعني عاشق بخاطر گناه بزرگ عشق ورزيدن به بدترين شكل مجازات و شكنجه ميشه اونم بدست معشوق
چرا تو همه فيلمهاي ما زنان افسرده ، غمگين و بدبختن ، چرا همه رنگها سياه و قهوه اي و زرده بي روحه ، چرا ...
واي كه خسته شدم از اين همه بدبختي و فلاكت و خيانت و حماقت ، كاش براي يكبار هم كه شده بياييم ديدمون رو بدنيا عوض كنيم و يكم فقط يكم شيرين تر بنويسيم
طي اين سالها از مشكلات و بدبختي ها و كمبودها و اجحافهايي كه در حق زنان شده بسيار گفتيم ولي هيچ فايده اي نداشته ميدونيد چرا براي اينكه اين راهش نيست ، براي حل شدن اين مشكلات بايد اول تمام افكار و سنتهاي پوسيده و متحجر از بين بره دوم اينكه به انسان اععم از زن و مرد و افكارش ارزش گذاشته بشه

Tuesday, September 17, 2002

يك ميليون تارك دنيا !
امروز متن مصاحبه خانم زهرا شجاعي رئيس مركز امور مشاركت زنان رو با ايسنا خوندم ، واقعا اعصابم متشنج شد
خانم شجاعي ضمن تاييد اينكه يك ميليون و هفتصد هزار دختر در صورت تاهل همه پسرها باز هم مجرد باقي ميمونن افزود بايد با تكيه بر روشهاي فرهنگي اعلام بشه كه اكنون فراهم شدن امكان ازدواج براي همه دختران وجود نداره و بايد الگوهاي ديگري از زن به عنوان زن فعال و متخصص و ... به جاي همسر و مادر ارائه بشه ، تا اينجاي حرف خوب منطقي و قابل قبول ولي در ادامه خانم شجاعي در جواب اين سوال كه زنان فرهيخته اي كه اشتغال براشون ايجاد شده اما قرار نيست كه ازدواج كنند در جامعه اي كه تنها راه برآورده شدن نيازهاي جنسي ازدواجه چه بايد بكنند ، پاسخي داده كه واقعا غير قابل قبوله
حتي فكر كردن به اينكه ممكنه من هم يكي از اين دخترهايي باشم كه ايشون به اين راحتي براشون نسخه پيچيده فشار خونم رو بشدت بالا ميبره
ايشون در پاسخي خردمندانه به اون سوال فرمودند : "نياز جنسي انسانها جزو نيازهايي همانند گرسنگي و تشنگي و .. نيست كه حتما بايد به آن پاسخ داده بشه در جامعه ما بسيارند دخترانيكه تا سنين بالا ازدواج نكردند و از عفت كاملي نيز برخوردارند و با جهت دادن اين نياز به سوي ارضاي ساير نيازهاي عاطفي ، انجام فعاليتهاي احتماعي ، تحقيقات و مطالعات شرايط رضايت بخش زندگي رو براي خودشون فراهم كردند"
واقعا جالبه يعني اين يكميليون و هفتصد هزار دختر همگي تشريف ببرن كشكشون رو بسابن و محترمانه تارك دنيا بشن ، اگه اين حرف رو يك مرد ميزد شايد تا حدودي منطقيتر بود ولي وقتي يكي از همجنسانت اين حرف رو ميزنه واقعا عجيبه احتمالا كسي كه اين حرف رو ميزنه خودش بايد در حدود سني 15 - 16 سالگي ازدواج كرده باشه و فرصت كشف اين ميل رو تو وجود خودشون نداشته باسه ، در غير اينصورت چطور بهمين راحتي ميشه گفت كه با كارهاي متفرقه ميشه جلوي اين ميل رو گرفت!!!!
مي خواستم به همه كساني كه چنين طرز فكري دارن بگم كه فشار هاي فرهنگي و اجتماعي ، فضاي بسته و قيد و شرطهايي كه تو جامعه ما بر زنان اعمال شده و ميشه باعث شده كه اين زنان به قول شما پاكدامن بمونن نه خواست دروني خودشون ، زندوني كه با افكار پوسيده و قديمي و غير منطقي و سنتهاي جاهلانه و .. درست كردن و زنها رو انداختن توش باعث حفط اين پاكدامنيه كه اگه يكروز ناغافلانه در اين زندان باز بمونه نمي تونم توصيف كنم كه چي ميشه
مگه شما غير از سركوب اجباري نيازهاي طبيعي عاطفي و روحي اسم ديگه اي ميتونيد رو اين كار بگذاريد اگه ميتونيد خوش بحالتون منكه نمي تونم
آخه شما چطور ميخوان دخترهايي كه از 14 -15 سالگي تشنه ارضاي اين ميلند رو با چيزهاي ديگه گول بزنيد
من خودم بشخصه ترجيح ميدم بميرم ولي با يك لشگر سرباز در درونم بزور سرنيزه طبيعي ترين و قشنگترين نياز روحيم رو بخاطر طرز فكر و حرفهاي يك عده آدم كوته نظر ، فسيل ، متحجر اعدام نكم
يجورايي مطمئنم كه اگر يكروز از اين زنان اجبارا تارك دنيا خواسته بشه كه احساس خالصانشون رو با چند بيت شعر بگن ؟ اكثرشون شايد اين چند بيت رو از شعر اعتراف فروغ انتخاب كنن كه ميگه :

دل گرفتار خواهش جانسوز

از خدا راه چاره مي جويم

پارساوار در برابر تو

سخن از زهد و توبه مي گويم

آه . . . هرگز گمان مبر كه دلم

با زبانم رفيق و همراهست

هر چه گفتم دروغ بود, دروغ

كي ترا گفتم آنچه دلخواهست

Monday, September 16, 2002

ضد حال شناسي
تازه از ناهار اومدم ، رو صندلي قهوهاي رنگ قديمي كه يه دسته هم نداره ( فكر كنم بزودي جزو آثار ملي شناخته ميشه) نشستم و دارم تاب ميخورم ، تو اتاق طبق معمول هيچ كس نيست ، كامپيوتر جلوم روشنه و سيستم يتيم مديريت اسناد با چشمان اشكبار به من زل زده تا شايد دلم براش بسوزه و دستي به سر و روش بكشم ولي من امروز باهاش لج كردم و ميخوام يه ضد حال درست و حسابي به خوردش بدم
راستي تا حالا شده ضد حال بخوريد ، اين چه سواليه خوب معلومه همه تو زندگيشون ضد حال ميخورن اونم نه يكبار ، نه دوبار صدها و شايد هزارها بار
اصولا در فرهنگ لغات شيرين ، ضد حال به كسي يا چيزي اطلاق ميشه كه حال آدم رو بگيره البته انواع بسيار بسيار مختلفي داره ميگيد نه نگاه كنيد :
وقتي با كلي شوق و ذوق وبلاگي رو باز ميكني و ميبيني توش يه شعر بي سر و ته نوشته شده ، ضد حال ميخوري اونم از نوع وبلاگيش
وقتي گرم چت كردني و حرفات بقول معروف گل انداخته ، يكدفعه برقها ميره يا اينترنتت قطع ميشه يا رئيست از در مياد تو ، ضد حال ميخوري از نوع چتيش
وقتي يه ايميل 1000 كيلويي دريافت ميكني و بعد از باز كردنش ميبيني كه تكراريه ، ضد حال ميخوري از نوع ايمليش
وقتي منتظر تلفني و تلفن زنگ ميزنه و بعد از برداشتنش ميفهمي كه كسي كه منتظرش هستي نيست ، ضد حال ميخوري از نوع تلفنيش
وقتي از گرسنگي داري ميميري و دلت يه غذاي خوشمزه ميخواد اونوقت جلوت چلوكباب كوبيده بد مزه يا خورشت كرفس يا كنگر ميگذارن ، ضد حال ميخوري از نوع خوراكيش
وقتي بالاخره بعد از عمري با كلي اميد و آرزو عروسي ميكني و تو راه ماشين عروس پنچر ميشه يا بدجوري خراب ميشه و مجبور ميشي با لباس عروسي ( دامادي) تعميرش كني ، ضد حال ميخوري اونم از نوع ماشين عروسيش
يا باز وقتي كه .... اين يكي رو ولش كن چون واقعا بد جوري ضد حال ميخوري
خلاصه كلام اينكه بالاخره يجوري ضد حال خورده ميشه ، مهم اينه كه آدم بتونه يجوري با ضد حال هم حال كنه ،حالا چطوري من هم نمي دونم;)

Sunday, September 15, 2002

حرفهاي قلمبه سلمبه از آدم نچندان قلمبه
مدتيه كه با تعدادي از دوستان از شدت بيكاري بحثي رو شروع كرديم تحت عنوان مدرنيته و اثراتش در ايران
دليل اصلي انتخاب اين موضوع هم گسترش روز افزون مدرنيته در جهان و پيدايش مكتبهايي مثل پست مدرنيسمه
به هر حال چه بخواهيم چه نخواهيم مدرنيته به ايران هم مياد همونطور كه به بقيه كشورها رفته و ميره و خواهد رفت پس بهتره از الان بهش فكر كنيم و براي استقبال ازش آماده بشيم و گرنه بازنده قرنهاي آينده خواهيم بود همونطور كه الان هم از نظر تكنولوژي و خيلي چيزهاي ديگه عقبيم
طي بحثهايي كه كرديم به اين نتيجه رسيديم كه اولين اثري كه مدرنيته تو هر جامعه اي ميگذاره تغيير سنتها و باورهاي اون جامعه است براي اينكه با سنتهاي بقيه جهان هماهنگ بشه در واقع همون مسئله جهاني شدن بوجود مياد يعني جهان مثل يه دهكده ميشه و ديگه تقسيم بندي مرزها و كشورها معنيي نداره ، اين تغيير باعث بهم خوردن قوانين اجتماعي و در واقع هنجارها و ناهنجار ها هم ميشه و اين خودش باعث هرج و مرج ميشه براي جلوگيري از اين هرج و مرج هم بايد فكري كرد
كاري كه غرب بعد از رنسانس انجام داد تدوين يكسري قوانين اجتماعي ضروري و ملزم كردن مردم به رعايت اونها بود كه هرچند در بعضي موارد ضعفهايي داره ولي در كل بنظر من موفق بوده
ولي در ايران انجام اين كار يكم مشكل داره چون اولا در اينجا ريشه سنتها قويه و توده مردم ما از نظر شعور اجتماعي هنوز به اون حدي نرسيدند كه بتونن آزاد فكر كنن و دست از سنتهاي خرافيشون بردارن مثلا عادت بدي كه ما داريم بت سازيه ، حتي تو همين محيط كوچيك وبلاگشهر خودمون هم ما تعدادي رو بت كرديم و فقط از اونها نام ميبريم و با اونها مصاحبه ميكنيم در حاليكه شايد بقيه از اونها بهتر باشن (براي همينه كه تو وبلاگ عمومي من بجاي دادن گزارش كليشه اي از يكسري وبلاگ و وبلاگ نويس سر شناس ترجيح دادم كه هر روز به تر تيب حروف الفبا همه وبلاگها رو معرفي كنم ) بگذريم ، ثانيا مردم كشور ما بخاطر سوابق تاريخي يجور حس قانون گريزي و قانون ستيزي دارن
براي حل يه همچين مسئله مهمي فكر ميكنم بهترين كار باز هم همون كار فرهنگي باشه ، تلاش براي بالا بردن سطح فكر مردم
اونروز خيلي بحث كرديم ولي نتيجه اي كه از بحثمون گرفتيم كمي سردرد به علاوه مقداري سرگيجه بود كه براي از بين بردنش مجبور شديم سري به يكي از مظاهر مدرنيته در ايران (مكس برگر) بزنيم و غذاهاي پست مدرن بخوريم و بگيم و بخنديم بي خيال همه چيز
واي امروز چقدر حرفهاي گنده گنده زدم براي اينكه سنگيني مطلب باعث رودل نشه بهتر ديدم يكم چايي نبات هم كنارش بگذارم آخه بگو بچه تو به اين كارا چي كار داري مدرنيسم و پست مدرنسيم و بگذار بحال خودشون هر كاري ميخوان بكنن ، فعلا عشق دنيا رو خوشه