Saturday, January 18, 2003

سکه تقلبی
امروز بالاخره بعد از دو هفته بهاره از مرخصی ازدواجش برگشت کلی شبیه آدم بزرگها شده دیگه نمیشه بهش گفت تو باید مراعات ادب و احترام را نمودn
خلاصه من و مونا امروز عصر رفتیم تا با پولی که همه بچه ها گذاشته بودند برای بهاره خانم یه هدیه ای بخریم تو مایه طلاجات
چشمتون روز بد نبینه می خواستیم ربع شکه بخریم ولی تو هر مغازه که میرفیتیم یه قیمتی میگفت تا هیچم معلوم نبود که اصلی یا تقلبی کلی این مغازه اون مغازه کردیم و سنجیدیم و بالاخره از یه مغازه به قول خودش معتبر یه سکه خریدیم و مغازه داره هم تو یه کارت تضمین داد که سکه اصل بوده اومدیم که بیام خونه یکدفعا شم پلیسی بنده گل کرد و به مونا گفتم که سکه رو به بهانه فروش به یه مغازه نشون بدیم که سرمون کلاه نرفته باشیم بازهم چشمتون روز بد نبینه مغازه اول گفت تقبی مغازه دوم گفت تقلبی مغازه سوم گفت تقلبی ما هم که حسابی عصبانی شده بودیم برگشتیمهمونجا که سکه رو خریده بودیم و آقاهه که دید اوضاع اینطوری کلی معذرت خواهی کرد و گفت که اشتباه شده و از این حرفها و خلاصه یه سکه دیگه بهمون داد حالا خدا داند که این یکی چطوریه
بقول مونا وقت اوضاع اونقدر خر تو خر میشه که بهاره چلفتی عروسی میکنه بیشتر از این انتظار نباید داشت

Tuesday, January 14, 2003

1 ماجرا های من و مونا
امروز من و دوست عزیزم مونا رفتیم میدون ونک که عکس ÷رسنلی بگیریم حالا ماجرای دنبال عکاسی گشتنمون بماند وقتی عکس گرفتیم و اومدیم شرکت هرکی که عکسمون رو دید گفت که چقدر بهم شبیهید نمی دونم چه خاصیتیه ولی آدم با هرکی زیاد دوست باشه بعد از مدتی شبیه اون میشه
امروز به یه نتیجه دیگه هم رسیدیم و اونم اینکه ما دو تا همه کارهامون رو باهم انجام میدیم و خیلی با هم هماهنگیم خیلی عاشق و معشوقیم البته این موضوع رو بقیه فهمیدن و رضایت خودشون رو اعلام کردن و ما هم اعلام کردیم و خلاصه مبارکمون باشه ایشالا
وای از دست آینه دستشویی شرکت از بس نورش کمه آدم نمی فهمه چطوری آرایش کرده امشب وقتی اومدم خونه دیدم سایه چشمم یکمی زیاده ولی خوب تقصیر آینه بود به من چه
راستی امشب بطور احمقانه ای ترافیک نبود خیلی از این موضوع ناراحتم
خوب دیگه برم بخوابم تا فردا که میرم شرکت مونا جونم رو میبینم سرحال باشم
شب بخیر
یوقت خدای نکرده فکر نامربوط نکنید ها