Saturday, May 31, 2003

دموی سیستم کنترل مدارک
وای ایقدر کار دارم که نزدیکه خل بشم
فردا یه دموی خیلی خیلی مهم دارم تو یه سالن بزرگ برای نزدیک به 20 نفر در مورد سیستم کنترل مدارک
امروز تا ساعت شش با بچه شرکت بودیم و داشتیم سیستم رو دیباگ میکردیم و تا جایی که دیدیم مشکلی نداشته ولی از اونجا که باگهای عزیز همیشه در موقع دمو سر از گوشه و کنار برنامه درمیارم زیاد هم مطمئن نیستم
فعلا اینقدر دلشوره فردا رو دارم که بیشتر نمیتونم بنویسم تا فردا

Sunday, May 25, 2003

در خواب ديدم كه با خدا حرف مي زدم................................................
امروز یکی از دوستانم میلی برام فرستاد که متنش واقعا به دلم نشست برای همین هم دلم می خواد بگذارمش تو وبلاگم تا همه بخونن
با اجازه نویسنده اش


· خدا از من پرسيد: « دوست داري با من حرف بزني؟»
· پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد»
· خدا لبخندي زد و پاسخ داد:
« زمان من ابديت است... چه سؤالاتي در ذهن داري كه دوست داري از من بپرسي؟»
· من سؤال كردم: « چه چيزي درآدمها شما را بيشتر متعجب مي كند؟»
· خدا جواب داد....
« اينكه از دوران كودكي خود خسته مي شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند...و دوباره آرزوي اين را دارند كه روزي بچه شوند»
«اينكه سلامتي خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست مي دهند و سپس پول خود را خرج مي كنند تا سلامتي از دست رفته را دوباره باز يابند»
«اينكه با نگراني به آينده فكر مي كنند و حال خود را فراموش مي كنند به گونه اي كه نه در حال و نه در آينده زندگي مي كنند»
«اينكه به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز نزيسته اند»
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتي به سكوت گذشت....
· سپس من سؤال كردم:
«به عنوان پرودگار، دوست داري كه بندگانت چه درسهايي در زندگي بياموزند؟»
· خدا پاسخ داد:
« اينكه ياد بگيرند نمي توانند كسي را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد. تنها كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند»
« اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند»
«اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند»
« اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان مي برد ولي ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند»
« ياد بگيرند كه فرد غني كسي نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسي است كه نيازمند كمترين ها است»
« اينكه ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمي دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند يا نشان دهند»
« اينكه ياد بگيرند دو نفر مي توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند»
« اينكه ياد بگيرند كافي نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند»
· باافتادگي خطاب به خدا گفتم:
« از وقتي كه به من داديد سپاسگذارم»
· و افزودم: « چيز ديگري هم هست كه دوست داشته باشيد آنها بدانند؟»
· خدا لبخندي زد و گفت...
«فقط اينكه بدانند من اينجا هستم» ..................... « هميشه»