Saturday, May 10, 2003

بزن باران ..........
بازهم یک شوک دیگه , بازهم یک روز ننگین دیگه , بازهم زخمی دیگه بر بدن پرنده پر شکسته آزادی بوسیله خنجر تیز تحجر
اینقدر از شنیدن خیر احکام صادره امروز متحیر و عصبانیم که اصلا نمی دونم چی بنویسم
نمیدونم چرا فقط این ترانه حبیب میاد تو ذهنم که میگه :
بزن باران بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است
بزن باران که به چشمان یاران
جهان تاریک و دریا واژگون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکار خلق و صید خام کردند
بزن باران خدا بازیچه ای شد
که با آن کسب ننگ و نام کردند
………………..
بزن بارن بهاران فصل خون است
بزن باران که صحرا لاله گون است


Friday, May 09, 2003

عشق را با چه کسی باید تقسیم کرد ؟
دنیای جالبی داریم , دنیای به اصطلاح متمدن خودمون رو میگم , دنیای کامپیوتر , دنیای اینترنت , دنیای ماشین و ماشینی شدن , دنیای فمینیزم و یه مشت ایسم دیگه , دنیای بی خیالی , دنیای بی مسئولیتی , دنیای خود خواهی و ....
زمانی بود که دنیا تحت اختیار و سیطره کامل مردان بود و همه چیز هم مردانه , کار مردانه , تفریحات مردانه , حقوق مردانه , علم مردانه , فکر مردانه , تو اون زمانها زنان چیزی نبودند جز کلفتهایی بی جیره و مواجب و لله هایی بی مزد و ......... هایی مجانی , دوره تیره و تاری بود هم برای زنان و هم برای مردان چرا که همسری با زنان سطحی و نادان برای مردها هم نتنها خوشایند نبود بلکه خسته کننده هم بود , شاید به همین دلایل هم به اختیار بیش از یک همسر روی آورده بودن تا زندگی متنوع تری داشته باشند که بعید میدونم تو این راه هم توفیق چندانی عایدشون شده باشه

.........

با گذشت زمان کم کم همه چز متحول شد حالا نوبت زنان بود که مردان رو از اریکه قدرت پایین بکشن و خودشون بر قدرت تکیه بزنن اتفاقا ما هم معاصر با این دوره ایم , شاید تو کشور ما هنوز زمان زیادی تا تحقق کامل این حکومت زنانه باقی مونده باشه ولی تو غرب تا حدودی دنیا زنانه شده , در کشور های پیشرفته غربی زنان به خیلی از حقوقشون دست پیدا کردن و حتی تو این راه زیاده روی هم کردن , مثلا تو کشورهای اسکاندیناوی و کانادا پیدا کردن شغل برای زنان خیلی ساده تر از مردانه و توی همین کشورها طبقه بندیی برای حقوق وجود داره که خیلی جالبه , اول زنان , بعد کودکان , بعدش سگها و در آخر مردان
دلم واقعا به حال مردهای این کشورها میسوزه که حتی از سگها هم کمتر بهشون توجه میشه
بنظر من اینطور متحول شدن هم درست و عاقلانه نیست و باز هر دو طرف هستند که زیان می بینند
چرا چون مردها آزادی رو در تنهایی و دنیای مردانه میبینند و زنان هم دارن یه دنیای زنانه دور و بر خودشون میسازند , یعنی دنیای مردانه بی زن برای مردان و دنیای زنانه بی مرد برای زنان
نمی دونم اگه همینطوری بخواهیم پیش بریم تکلیف عشق چی میشه , آیا تو دنیای زنانه زنانه و یا مردانه مردانه کسی پیدا میشه که آدم عشق رو باهاش تقسیم کنه؟
بی شک بدون عشق دنیای سیاهی میشه ازش متنفرم

Thursday, May 08, 2003

جمعه به جمعه تولدت مبارک
اندر حکایت مراسم نامگذاری
از اونجایی که تب وبلاگ نویسی تو ایران همه گبر شده و یجورایی میشه اسمش رو تو لیست بیماریهای شایع و اپیدمی جهانی پیدا کرد ( البته یوقت تنرسید این تب مسری مثل سارس خطر جانی نداره لازم نیست از ماسک استفاده کنید ) , داشتم میگفتم بخاطر شیوع وبلاگ نویسی و اینکه هر کسی که بقول معروف تا از مادرش قهر میکنه میره وبلاگ نویس میشه و خلاصه از پرنده و چرنده و مرغ و ماهی و حتی میوه و ها و سبزیجات هرکی یه تارنوشت ( اسم فارسی وبلاگه) به نام خودش داره , ما هم همونطور که از شعر ابتدا وبلاگمون میشه فهمید یه گروه جوون زیر سی سال متفکر هستیم که هر جمعه در میون در جهت بحث و تبادل نظر میزگرد تشکیل میدیم و از هر دری سخنی و اینجور چیزها , به منظور آپ تو دیت بودن هر چه بیشتر و اینکه خدای نکرده یوقت از قافله عقب نمونیم و در عصر بی پایان مدرنیته یه چیزی هم به ما برسه و سخنان گهر بارمون گوش بقیه نسل سومی ها رو هم نوازش بده , تصمیم گرفتیم به حول و قوه الهی و به سلامتی , گوش شیطون کر وبلاگ دار بشیم و این حرفها ..........


همونطوری که همگی مستحضرید مثل خیلی از کارهای دیگه انتخاب اسم برای یه بچه تازه متولد شده , در کشور ما طی مراسم با شکوهی برگزار میشه , این انتخاب هم به روشهای کاملا دموکراتیک و بدور از حق وتو و هر گونه حقوق مشابه برای اعضای گردن کلفت فامیل صورت میپذیره , ما هم برای اتخاب اسم این موجود عجیب غریب تازه متولد شده مراسم مشابهی برگزار کردیم , در همون ابتدای کار در میان گروه آقایان وبرخی نسوان اختلاف عمیقی سر بعد لطافت و ظرافت و احساسی بودن نام ایجاد شد , در حالیکه گروه خانمها شدیدا بر سر اسامی لطیفی تو مایه های گل و سنبل و چکاوک و قناری و اسامی مشابه پافشاری میکرد گروه مقابل در عوض اسامی متفاوتی مثل چراغ زنبوری و لوله اگزوز و سوسک و دمپاتیی کهنه و جمعه درمیون و جمعه ها رو به بازار عرضه میکرد , جا داره که اینجا بنده شیرین خانم اعترافی بکنم و اونهم اینکه در این زمینه من هم با نظر آقایون موافق بودم و اسامی مثل فیتیله سوخته و جمعه از طرف من اعلام شد که امیدوارم جمعیت نسوان جهان منو بخاطر این سنت شکنی مورد رحم و بخشایش قرار بدن قول میدم دیگه تکرار نشه , خلاصه بازار اسم داغ داغ بود که قرار بر رای گیری شد و نامهای تیله و زنگوله از گروه خانمها حداکثر آرا رو کسب کردن ولی خوب طبق سنت اینگونه مراسم اسامی انتخاب شده به روشی کاملا دموکراتیک وتو گردیده و بجای آن نام زیبا , پر معنا , هنرمندانه و اصیل جمعه به جمعه ( یوقت یاد این بیت از این شعر جاودانی از اون شاعر برجسته ناشناس که میگه هر جمعه به جمعه سر و گوشش میجنبه نیوفتید ها ) انتخاب گردید
به هرحال تولد این نوزاد جدید ولاگ شهر, جمعه به جمعه رو به همه یاران جمعه ها و همه وبلاگ خونها و وبلاگ نویسها تبریک میگم و توفیق روز افزون برایش خواستارم


Tuesday, May 06, 2003

اینقدر خسته و بی حوصله هستم که نمی دونم چی باید ینویسم
از دست خودم و از دست بقیه از دست این از دست اون از دست همه
نمی دونم ما آدمها چرا باید اینقدر یک بعدی باشیم همیشه افراط و تفریط بعضیها از زور خوش گذرونی و عیاسی و تن پروری دارن از یه لبه پشت بوم میوفتن بعضیهام مثل ما از زور کار و جدی گرفتن زندگی از اون ورش
نمی دونم چرا ما حتی نباید پنج دقیقه وقت داشته باشیم تا حداقل بهم زنگ بزنیم و اون یکی رو از نظر روحی یکم راضی کنیم برای دیدار و بیرون رفتن که شکر خدا هیچ وقت زمانی باقی نمی مونه
عجب زندگی مزخرف و پوچیه

Monday, May 05, 2003

اهم پروژه های سال هشتاد و دو
امروز تو واحد با آقای مدیر جلسه دوره ای داشتیم ودر طی اون پروژه هایی رو که سال آینده باید اجرا کنیم بررسی کردیم , جالب اینجاست که باید 22 تا پروپه تقریبا گردن کلفت رو در عرض یک سال یعنی دوازده ماه انجام بدیم , هر ماه دو پروژه خدا به ما رحم کنه
آخر جلسه وقتی داشتیم پروژه ها رو از نظر االویت بررسی می کردیم بحث حقوق و اضافات و اینجور حرفهای شرین پیش کشیده شد و همچنین بحث حق عاعله مندی ( نکه به من تعلق نمیگیره دیکته شو بلد نیستم مسخرم نکنید) و مقدارش و اینکه آیا به خانمها هم تعلق میگیره یا نه مطرح شد از اونجا که تو واحد ما غیر از بهاره کسی متاهل نیست و بهاره جونم شکر خدا اونقدر گیجه که نمی دونه چی به چیه توجه آقای مدیر به این موضوع جلب شد که از واحد ده نفری ما که هشت نفرشو خانها تشکیل میدن نزدیک به هفت نفرشون رسما مجردا و این آمار خیلی جالب و تعجب بر انگیزیه
به هر حال آای مدیر از اونجا که راحتی و رضایت کارمندانش براش خیلی مهمه از این موضوع ناراحت شد قرار شد به عنوان اولین پروژه همگی ما رو با تسهیلات کامل بفرسته خونه شوهر , در ضمن به عنوان جایزه برای هر کی که زودتر ازدواج کنن پاداشی قابل توجه که یه وام بلاعوضه مرحمت میکنن
از همین الان مسابقه بین ما برای کسب کرسی اول آغاز شده باید دید چه کسی این برنده خوش شانسه