Saturday, October 25, 2003

واي امروز از شدت خستگي كار و ترافيك تهران و دود ماشينها ناي حرف زدن ندارم فكر كنم دچار فرسايش تدريجي شدم
امروز هم مثل هر روز گذشت با اين تفاوت كه شيريني نامزدي مريم رو خورديم و كلي الكي خوشي كرديم
در كل روز بدي نبود
يك كلمه هم از عروس خانم بشنويد:
امريم يا همون عروس امروز اظهار داشتند كه ازدواج باعث آرمش روح و اعصاب انسان شده و دنيا به چشم آدم زيباتر ميسازد
من بيگناهم هيچ نظري هم ندام بخدا مريم اينها رو گفته

Friday, October 24, 2003

فردا باز دوباره شنبه است و سر از نو روزي از نو
بازم كار و كار و كار و سر كله زدن با كاربر و مدير و باگ هاي برنامه
يكي از بدي هاي برنامه نويسي كارهاي كامپيوتري همين سر كله زدنهاش با آدمهايي كه حتي يك ذره هم در اين مورد نمي دونن ولي تا دلتون بخواد طرح و ايده تخيلي تو ذهنشونه و انتظار دارن كه حتما هم پياده بشه
طرحهايي كه گاهي وقتها دود از كله ما كه هيچ بيل گيتش هم بلند ميكنه اونهم با امكانات و سيستمهاي محدود ما
عجب دوره زمونه ايه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

Wednesday, October 22, 2003

مي دونم مي دونم دعوام نكنيد خيلي تاخير داشتم
ولي باور كنيد اين هفته كارت اينترنتم تموم تمو شده بود و از شدت كار و فعاليت وقت خريد يه كارت جديد رو هم نداشتم امروز بالاخره يه كارت خريدم ولي فكر كنم اينقدر كه ميل نخونده دارم و كار ناتموم تو اينترنت اينم زودي تموم بشه
راستي با اين اينترنت و خريد پي در پي كارتش هم شده يه معضل جدي در زندگي جوونها
آخه بابا ما جوونها اول زندگي مگه چقدر در مياريم كه كلي هم بابت اين كارتهاي نيم وجبي بديم يكم انصاف