Saturday, September 28, 2002

نشست ويژه شيرين و دخترداييمون اينا پيرامون بحرانهاي اخير
ديشب بدليل طولاني شدن و پر بار بودن بيش از حد اوقات دلنشين فراغت و وفور انواع و اقسام سرگرميها و تفريحات سالم و نا سالم كاسه حوصله شيرين يجورايي داشت سر ميرفت ، بهمين دليل لزوم برپايي يك جلسه گفت و شنود با اقوام و آشنايان از طرف خانم والده بنده بشدت احساس ميشد
خلاصه طي تماسهايي پياپي يك نشست اضطراري با حضور سركار خانم شيرين خانم بهمراه سه تن ديگه از اقوام به منظور بررسي و تبادل نظر پيرامون اتفاقات اخير و بحرانهاي جديد خانوادگي و اتخاذ موضعي مشترك در برخورد با دشمنان ناشناس (رجوع شود به مطلب قبلي) در حياط خانه داييمون اينها برگزار شد
در طي اين نشست حرفهاي زيادي مطرح شد و بحثهاي بسياري صورت گرفت و در نهايت شركت كنندگان قطعنامه اي 5 ماده اي و فعلا بسيار بسيار محرمانه صادر كردند كه متاسفانه يادم رفته چي بود
در حاشيه اين مراسم چون چيز ديگه اي نبود جو شيرين رو بشدت گرفت و باعث شد براي اولين بار در عمرش هوس قليون كشيدن به سرش بزنه و بدنبال اين هوس نابجا پكي محكم به قيلون بزنه و با ناشيگري هرچه تمام تر هرچي دود بود وارد ريه دود نديده بيچارش كنه و نتيجه اش همون جريان سرفه و كبودي رنگ صورت و ....
در ضمن همين اقدام نا بجا باعث شد كه بدليل شدت خنده حاضرين و تجويزات پزشكيشون براي نجات جان شيرين نظم مجلس براي دقايقي بهم بخوره و ديگه هم البته به جاي اولش برنگرده
جا داره كه اينجا از همه بابت اين اتفاق ناگوار پوزش بطلبم و طلب استغفار كنم و قول بدم كه ديگه تا آخر عمرم از اين غلطهاي بي جا نكنم و نگذارم كه جو بگيردم
شيرين نادم پشيمان كه داشت خفه ميشد

Wednesday, September 25, 2002

شيرين گزارش ميدهد
بنا بر آخرين تحقيقات موسسه پژوهشي شيرين در عرض يك ماه گذشته صحن مقدس فاميل ما در معرض حملات بيرحمانه موجوداتي ناشناخته بنام خواستگار قرار گرفته و متاسفانه متاسفانه (شايدم خوشبختانه فردا نگين حسودي) سه تن از همبازيها و اقوام نزديك بنده به درجه رفيع عروس شدن نايل اومدن
طبق آخرين گزارشات حملات همچنان ادامه دارد همه شديدا اخبار رو پيگيري ميكنن بايد ديد قرباني بعدي چه كسي است؟
ولي جاي هيچ گونه نگراني وجود ندارد چون شيرين موفق به كشف فرمولي جديد و موثر براي محافظت در برابر حملات ياد شده ، گرديده است و ميشه تقريبا اميدوار بود كه شيرين از اين حملات جان سالم بدر ببره
البته بايد به دنبال كشف ماده اي موثر ديگه اي هم باشه كه از اون در برابر حملات صوتي نظير ايشالا عروسي شما و نوبتي هم كه باشه نوبت شيرين خانمه و دير شدو زود شد و عقب موندي و ....محافظت كنه
خيلي خوب زياد حرف زدم بايد برم تحقيقاتم رو ادامه بدم گزارشات جديد به زودي به سمع و نظر شما خواهد رسيد
زت زياد شيرين

Tuesday, September 24, 2002

تغيير قيافه
يكم قيافه وبلاگم رو تغيير دادم ولي نمي دونم خوب شده يا نه

Monday, September 23, 2002

امروز اول مهره (بچه مدرسه ايها نخونن بد آموزي داره)
واقعا نمي دونم احساسم رو از اينكه قرار نيست برم مدرسه چطور بيان كنم ، البته الان 5 – 6 ساله كه من ديگه مدرسه نمي رم ولي خوب دانشگاهم يجور مدرسه است ديگه ، درس و كتاب و امتحان و استاد و از اينجور بدبختي ها
ولي از حق نگذريم روز اول مهر جدا از سختي صبح زود از خواب بيدار شدنش و دلخوريه تموم شدن تعطيلات يه شور و شوق خاصي داشت
لباسهاي نو ، كفش نو ، كيف نو ، كتابها و دفترهاي جلد شده ، مداد ، خودكار ، پاكن ، تراش ، جامدادي دكمه اي آبي خوشگلم ، عروسك كوچولويي كه تو در بالايي جامداديم قايم ميكردم و با خودم ميبردمش مدرسه ، دلهره كلاس بندي و اينكه با كيا هم كلاسي ميشم و اينكه آيا دوستاي صميميم تو كلاسم هستن يا نه ، دلخور شدن از اينكه معلمه به محض ورود به كلاس منو بخاطر شيطنت و البته ريزه ميزه بودن مينشوند رديف اول ، بحث و دعوا با بغل دستيها براي نشستن سر ميز (واي كه چقدر از اينكه سه نفر بايد روي يه نيمكت مينشستيم بدم ميومد واقعا غير قابل تحمل بود مخصوصا كه آدم مجبور بود وسط يا ته چسبيده به ديوار بنشينه احساس خفگي بهم دست ميداد برا همين هميشه به هر بدبختيي كه بود سر مينشستم )
برنامه هفتگي كه خودش ماجرايي بود ، درسهايي كه واقعا عاشق خوندنشون بودم مثل ادبيات فارسي ، تاريخ ، زيست شناسي يا علوم و شيمي و البته درسهايي كه سر كلاس نشستن و خوندنشون برام عذاب اليم بود مثل انواع و اقسام دروس رياضي و فيزيك ، زنگهاي تفريح و ورزش رو يادم رفت بگم يا خانم ناظمهاي بد اخلاق يا آب خوريي كه قدم بهش نميرسيد تا ازش آب بخورم يا حتي تو سالهاي بالاتر گشتن بدنبال هزار و يك دليل شرعي و غير شرعي براي فرار از دست نماز اجباري و البته نمره درخشان انضباط آخر ثلث بدليل شيطنت و تو حياط دويدن و سر كلاس حرف زدن و مقنعه تا فرق سر و تو دوران دبيرستان بخاطر عدم شركت در هيچ نماز جماعتي و برنزه شدن بخاطر اسكي رفتن و از پسر ا حرف زدن و ابرو برداشتن و حتي موهاي سير و روشنم كه اين يكي اتفاقا خدا دادي بود ولي اونها فكر ميكردن رنگه و…. خودمونيم ها بازم بد بختها با اينهمه خلاف كاريهاي بنده خوب نمره ميدادن 15 –16 صفرم برام زياد بوده دستشون درد نكنه
فكر نكنيد دلم برا ي اون روزها خيلي خيلي تنگ شده و آرزومه كه دوباره تكرار بشن ، اتفاقا كاملا برعكس از يادآوري اون روزها لذت ميبرم ولي حاضر نيستم براي يكروز هم كه شده دوباره برم مدرسه