Friday, May 17, 2002

باز هم مشكل كار اصلا نمي دونم بايد چي كار كنم از طرفي از شركتي كه توش كار مي كنم از محيطش ناراضيم وكارم براي خسته كننده شده در حالي كه حقوقم هم خيلي خيلي كمه يجورايي احساس ميكنم كه دارم ازم بيگاري ميكشن جون خوب مي دونم كه يه برنامه نويس اونم تو محيط ويژوال با يه همچين پروژه سنگيني حقوقش چقدره تازه همين يكم حقوق رو هم كه الان 2 ماه ندادن واقعا امروز عصبانيم تازه انتظار دارن كه با تمام اين شراي ظو يه پروژه بزرگ كه حداقل بايد 4 نفر روش كار كنن و الان من بتنهابيي دارم نمومش ميكنم خيلي خيلي زود تموم بشه و هيچ خطايي هم نداشته باشه واقعا كه

Sunday, May 12, 2002

تو اين مدت وقت نوشتن نداشتم
اين تعطيلات فرصت خوبس براي استراحت بود مخصوصا برا من كه از بي خوابي رنج ميبردم
ولي خوب هميشه تعطيلات زياد مثل اين چند روز باعث ميشه كه آدم حوصلش سر بره و سر هر موضوع بيخودي الكي دعوا راه بيفته
دقيقا مثل ديروز من كه بدون هيج دليلي الكي با اون دعوا كردم آخه حرصمو در اورده بود
بعدم به اين نتيجه رسيدم كه پسرها چقدر الكي مغرورن و حاضر نيست كه يكم از غرورشون كم كنن و بگن دوست دارم واقعا برشون متاسفم